راهاندازی یک کسبوکار معمولاً بسیار سختتر از چیزی است که انتظارش را دارید. شاید دائم در بین خبرها میشنوید که یک استارتاپ جدید با ایدهای جالب مرزهای جهان را درنوردیده و به موفقیتهای مالی بزرگی رسیده است، اما معمولاً خبر روزانه شکست خوردن استارتاپها به گوشمان نمیرسد. تب راهاندازی استارتاپ، موفقیت رشدهای بزرگ این روزها به شدت فراگیر شدهاند، معمولاً جوانان در میان مقالههای به دنبال روشهای موفقیتی هستند که با خواندن آن بتوانند خیلی زود یک استارتاپ موفق راهاندازی کنند. اما کمتر کسی توجه به علتی دارد که سبب شکست استارتاپها میشود. در یک اقتصاد سالم حدود 47% از مشاغل، شغلهایی هستند که کوچک شروع میشوند، ایده جدید دارند و برپایه فناوری اطلاعات هستند. بنابراین میتوان آنها را در تعریف استارتاپ جای داد. از این استارتاپهای جدید راهاندازی شده، 40% در سال اول شکست میخورند و حدود 40% دیگر نیز قبل از 5 سال با ورشکستگی روبهرو میشوند. این آمار کافی است تا به فکر فرو برویم و بپرسیم که چرا تا این حد، درصد شکست استارتاپها بالاست؟ بگذارید در مقاله زیر نتیجه تحقیقی مجله investing در این زمینه را مورد بررسی قرار دهیم.
پول عامل اصلی شکست
استارتاپها به شکلهای مختلفی متولد میشوند، گاهی چند نفر متخصص تصمیم میگیرند که همگی با هم یک استارتاپ را راه اندازی کنند و از منابع مالی خودشان برای این کار استفاده کنند، معمولاً این روش با شکست مواجه خواهد شد، زیرا پول تمام میشود زیرا سرمایه شخصی افراد محدود است. از طرف دیگر بسیاری از کسبوکارها نیز که اسپانسر دارد ممکن است بازهم به دلیل تمام شده بودجه دچار شکست شود. دلیل آن میتواند عدم سوددهی و مدیریت ضعیف هزینهها است. در بیشتر مواقع هیجان راهاندازی کسبوکار حول محور یک ایده جدید آنقدر بالاست که مانع برنامهریزی دقیق برای مدیریت مالی صحیح در طول کل پروژه میشود. نیاز به محاسبه درست و بدبینانه در تمامی مراحل استارتاپ تا چند سال اولیه که کسبوکار با سوددهی پایدار میشود از مهمترین نکاتی است که اگر به درستی رعایت نشود قطعاً استارتاپ را درهمان 2 سال اول به تعطیلی میکشاند.
بازار اشتباه
هیچچیز را تولید نکنید مگر مشکلی را حل کند. بازار پر است از رقبای جدی و بزرگ که اجازه نخواهند داد به راحتی سهم آنها کم شود. اگر قصد دارید محصولی را چه فیزیکی، چه دیجیتال یا خدماتی به بازار عرضه کنید، باید شناخت دقیقی از بازار داشته باشید. باید سؤالات جدی قبل از ورود به بازار از خودتان بپرسید. بازار شما چه گروه، شهر، نژاد، جنسیت، طبقه و مردمی را هدف قرار میدهد. این مسئله باید کاملاً روشن باشد. همچنین به وضوح باید بدانید که چرا محصول شما باید انتخاب شود، چه فاکتورهایی در محصول شما وجود دارد که سبب خواهد شد دایره مشتریان هدف به آن تمایل نشان دهند.
عدم شناخت صحیح از بازار یک علت جدی در شکست کسبوکار است، البته مقصر شما نیستید! بازار متخصصان خود را دارد. شما بهعنوان رهبران یک استارتاپ باید در کنار خود از مشاورین متخصص در زمینه بازاریابی، مارکتینگ و … استفاده کنید.
بسیاری از کسبوکارها محصول فوق العاده خوبی دارند که هیچ کس آن را نمیخواهد! این یک نکته بسیار مهم است. مهم نیست که محصول شما چقدر خوب است یا چقدر ویژگیهای مثبتی دارد. مهم این است که مشتریان شما به دنبال چه هستند. ذهن جمعی جامعه معمولاً به سمت یک خواسته مشترک است. بهجز کمپانیهای بسیار بزرگ که توانایی جهتدهی ذهنیت جامعه در مسیر محصولشان را دارند، استارتاپهای کوچک که قرار است سهم کمی از بازار را برای پایدار بودن کسبوکارشان در شروع فعالیتشان بگیرند، باید توجه فراوانی به خواست جمعی مشتریان خود کنند. باید به طور روشن مشخص کنید که چه هستید، مانیفست شما چیست، برند شما چه حرفی برای گفتن دارد و قرار است کدام یک از نیازهای مهم جامعه را پاسخ دهد. باید استارتاپ خود را بشناسید و بدانید دقیقاً وارد چه بازاری میشوید.
بازاریابی بد
بازاریابی و حسابداری را جز مهمترین فاکتورهای تجارت مینامند. اینکه چه میفروشید مهم نیست، همیشه برای هر محصولی خریدار وجود دارد. اما یک سیستم بازاریابی خوب تفاوتش را آنجا نشان میدهد که میتواند محصول ضعیف را خوب بفروشد و یک سیستم بازاریابی بد میتواند محصول قوی را نفروشد! اکثر استارتاپها تمرکز شدیدی روی تولید محصول و خروجی کار خود دارند و کمتر روی بازاریابی تمرکز میکنند. فکر قالب افراد متخصص این است که تولید یک محصول خوب کافی است! متاسفانه خیر!
بازاریابی صحیح، شناخت بازار، هماهنگی با خواست خریدارها و … همگی عواملی هستند که توسط یک تیم بازاریابی قوی ایجاد میشود. فراموش نکنید که اپل به دلیل انتخاب اشتباه مدیر بازاریابی در حال ورشکستگی بود. تیم مارکتینگ باید از روز اول و همان ابتدای مهندسی محصول یا خدمات در کنار شما باشد. شما باید جزییات را به خوبی بدانید، جزییات بازار بیش از چیزی که فکر میکنید مهم است مشتریان ممکن است 9 دلار بپردازند اما 10 دلار نه.
عدم تخصص و اشتیاق کافی
امروزه بسیاری از کارآفرینان بخصوص در کشور ما ایران، به دو دلیل یک استارتاپ را راهاندازی میکنند، دلیل اول اینکه شغل ندارند و به دنبال یک کسبوکار هستند، دلیل دوم اینکه احساس میکنند یک بازارترند وجود دارد که باید وارد آن بشوند. معمولاً چنین استارتاپهایی با تصویری مبهم از کسبوکار شروع میشود. تحقیقات نشان داده است که افراد اصلی که استارتاپ را راهاندازی میکنند باید جز متخصصین با تجربه در آن زمینه باشند. نداشتن تخصص کافی سبب میشود که علاقه؛ پشتکار لازم و اعتماد کافی به کاری که میکنید نداشته باشید. مهم نیست که چقدر خوب باشید، همیشه در کسبوکار روزهای بد وجود دارد. دورههایی که شما به لبه پرتگاه میرسید. نداشتن عدم تخصص کافی سبب میشود تا همه جزییات کار خود را ندانید و خیلی زود به جرگه ناامیدان بپیوندید که درست هنگام موفق شدن از ادامه مسیر منصرف میشوند. استارتاپ چیزی نیست که فقط بهعنوان یک شغل به آن نگاه کنید، استارتاپ همه زندگی شما را در برمیگیرد، پس باید علاقهمند به آن باشید و تخصص کافی را در آن زمینه داشته باشید. بیشتر افراد موفقی که در دهه اخیر بزرگترین استارتاپهای جهان را راهاندازی کردهاند، برای زمان زیادی ابتدا در شرکتی مشابه فعالیت کردهاند. آنها متخصصان بزرگی بودند اما سعی کردند که با کارمندی در شرکتهای مشابه تخصص خود را افزایش دهند.
تیم بد (انتخاب شرکای تجاری اشتباه)
بیشتر کسبوکارها با اتمسفر استارتاپ بخصوص در زمینه فناوری اطلاعات با شراکت چند هم تیمی آغاز میشود. هرکدام از افراد احتمالاً تخصص کافی در یک زمینه دارند، اما عدم تعاملات صحیح و عدم ساختاربندی با این تفکر که یک تیم هستند، سبب میشود که در وسط مسیر با شدت گرفتن اختلافات داخلی، مسیر توسعه به بیراهه برود و عملاً مجموعه از هم بپاشد. زمانی که نوع همکاری در ذهن شرکا سقوط کند، خیلی زود در عمل نیز سقوط خواهد کرد. در انتخاب افراد هم تیمی که قرار است در کار شما شریک شوند چه به لحاظ مالی چه فنی، دقت کافی را باید داشته باشید. داشتن یک چارت سازمانی واضح در کنار طرح تجاری مشخص و تعیین برنامه کاری، کمک میکند که هر کس در هر جایگاهی که قرار دارد بداند که چه وظیفهای دارد. شرح وظیفه صحیح، وجود پروتکلهای تصمیمگیری و رسیدگی کمک میکند تا همه شرکا در قبال وظایف خود پاسخگو باشند. شما حتی باید مسیری صحیح برای رفع اختلافات در تصمیمگیری طراحی کنید. یک استارتاپ موفق از جمع شدن استعدادها موفق نخواهد شد، بلکه از همکاری افراد معمولی به موفقیت میرسد. انتخاب اشتباه افراد تیم و شرکا از جمله عوامل اصلی در شکست خوردن استارتاپها است.